یاس کبود علی

فقط برای همدردی با پسری که با مادر تو کوچه بود

الهی ، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده !

الهی ، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر .

الهی ، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است ، و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است .

الهی ، از پای تا فرقم در نور تو غرقم.

الهی ،ما همه بیچاره ایم وتنها تو چاره ای ، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای .

الهی ، چگونه گویمنشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.

الهی، از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر

الهی ، وای بر من اگر دلی از من برنجد!

الهی، جز این نمی شد ، با که درآویزم

الهی، خفتگان را نعمت بیداری ده، و بیداران را توفیق شب زنده داری و گریه و زاری !

الهی، تو خود  گواهی که این سخنان از بی تابی است ، بر ما متاب

الهی، تا کی عبدالهوی باشم ؛ به عزتت عبدالهو شدم

الهی، سست تر از آن که مست تو نیست کیست؟

الهی، شکرت که حقیر و فقیرم نه امیرو وزیر

الهی، از دردم خرسندم که درمانش تویی

الهی،شیدایی جانان را با حور و غلامان چکار؟

الهی، شکرت که تا کنون خواننده بودم و اینک گوینده

الهی، خوشا به حال آنان که لذات جسمانیشان عقلانی شد

الهی، شاه به خیال شاد است و حسن به عقل

الهی، حــــســــــــن، مـــــــفت پــیـــــر شـــــــد

 


این شعر بعد از خواندن کامل  دیوان آقا جان علّامه سروده شده ...

 

دیوان عشق

 

ز نجم آملی خواندم همه دیوان و اشعاری

ز هر بیت از کتاب او شود تعریف طوماری


غزل هایش همه عشق و قصاعد ها همه نور و

رباعیّات او هر یک بود آیات و اخباری


ز ترجیع بند او غافل مشو که دانش غیب است

وز آن پند نامه ی فرزند و حرفای گهر باری


به قلبش سرّ و اسراریست که گفته دفتر دل را

عجب باشد به این دفتر که دارد سرّ و اسراری


تمام بیت بیت آن بود نور خداوندی

اگر خوانی رود از دل تمام وحشت و تاری


شنو تو از سعید پندی که دیوان حسن خوانده

به لب آور همه دم هو به حال گریه و زاری...

سعید مازندرانی

نوشته شده در جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:2 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 الَّلهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ


نوشته شده در جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,ساعت 14:51 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

http://mohadese.com/forum/attachments/1267d1316537673-7.jpg

 


کی می شود که تو ما را ببینی و ما تو را...؟

 

 

 

خاطرم هست که از کودکیم تا حالا...

در دلم ریشه دوانده غم دوری شما

 

قطره آبم که سرازیر شدم از سر کوه

که مگر قبل بخــارم برسم تا دریــا

 

این مسلّم که تو هستی و همه میدانیم...

نکته ی مبهمش اینجاست، کجایی و کجا؟!

 

جمکران خاک بهشت است به یمن قدمت

بی سبب نیست دل آرام بگیرد آنجــا

 

عمــر من در گرو ثانیه ها میگـذرد

ساعتم ثانیه در ثانیه گوید که بیا

 

کاش این جمعه بیایی و غم از دل ببری

کاش این جمعه شود عید ظهورت مولا


نوشته شده در جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,ساعت 14:48 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

والپیپر مخصوص ایام فاطمیه

شبیه لاله ، خمیدن به تو نمی آید

ومثل شمع چکیدن به تو نمی آید

فقط هجده بهار میگذرد از عمرت

به آرزو نرسیدن به تو نمی آید

شما کجا و یه عده حرام بی غیرت

میان کوچه دویدن به تو نمی آید

چگونه زد که شده تار چشمهای ترت

....به زمین دست کشیدن به تو نمی آید!

بگیر دست حسن را و از زمین پاشو

....دگر صدا نشنیدن به تو نمی آید!

چِقَدَر ضعف داری و چِقَدَر کوفته ای

با پر خسته ، پریدن به تو نمی آید

بیا و امشبه را پیش بچه هامان باش

بس است ، که آه کشیدن به تو نمی آید

 

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:19 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

عکس های جدید ویژه ایام فاطمیه

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

آتش به بیت ام ابیها روا نبود

آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست

در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود

در آستان خانه ی او دود بهر چیست

آل رسول تازه مگر در عزا نبود

احمد مگر سلام به او بارها نداد

زهرا مگر زاهل همین هل اتا نبود

پرداخت شد بهای رسالت عجب چه زود

پس بیعت ولای علی بی بها نبود

حالا چه وقت مجلس شورای رهبر است

حیدر مگر خلیفه ی دین خدا نبود

ای قوم این همه عجله از برای چیست

مولا مگر به غسل رسول خدا نبود

در کار خیر این همه رای خلاف چیست

حالا که وقت شبهه و چون و چرا نبود

در شهرتان همایش نا مردی از چه روست

بازوی دین سزای غلاف جفا نبود

نامردی است ضربه به گل بی هوا زدن

آیا هجوم سیلی تان بی هوا نبود؟

حتی صدای سیلی تان تا بقیع رفت

این کار غیر زاده ی قوم دغا نبود

این ماجرا حماسه ی زهرا شناسی است

کوثر مگر شناسه ی خیر النسا نبود

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:1 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

ای آن که شما اهل جفا و شررید

از مردم بت پرست نامردترید

در خانه مرا شبیه محسن بکشید

از خانه علی مرتضی را نبرید

 

***

من حاجی کعبه ی امامت هستم

در حج ولا در استقامت هستم

تا اینکه علی را به سلامت دیدم

در اوج شکستگی سلامت هستم

 

 ***

در زیر لگد دو چشم من سوی تو بود

گیسوم پریشان تو و موی تو بود

با پهلوی بشکسته تو دیدی حیدر

زهرا همه جا همیشه پهلوی تو بود

 

***

ای سینه پصاف و ساده ی من به فدات

این قامت ایستاده ی من به فدات

تا اینکه بمانی و همیشه باشی

یک سوم خانواده ی من به فدات

                                                                            ***

پروانه ی شمع سحرت می گردم

ای کعبه خودم دور سرت می گردم

امروز به جبران نود زخم احد

بنگر که چگونه سپرت می گردم

                                                                            ***

یا فاطمه از اشک ترا می خواهیم

بیمار تو هستیم و دوا می خواهیم

هر کس پی حاجتی رود بر در دوست

ما از تو برات کربلا می خواهیم

 

 ***

دیدار بقیع ز آرزویم نرود

من فاطمیم ز خلق وخویم نرود

عمریست غلام در گه زهرایم

 یا رب مددی که آبرویم نرود

 

 ***

عمریست دلم گشته هلاکت زهرا

دست من و آن دامن پاکت زهرا

بنما کرمی که بار دیگر ای گل

صورت بنهم به روی خاکت زهرا

 

 ***

منبع : سایت تفریحی پاتوق۹۸

یا فاطمه از غصه کبابم کردی

چون شمع تو قطره قطره آبم کردی

یک شهر سلام بی جوابم کردند

از چیست تو این گونه جوابم کردی

 

 ***

یا رب به میان شعله وآتش و دود

بگرفته فلک ز دست من بود و نبود

با ضرب لگد پهلوی یارم بشکست

پوشیده دو دیده از جهان یاس کبود

 

 ***

یا رب ز فشار درب بی تاب شدم

ا ز ضربت سیلی عدو خواب شدم

هوش از سر من ربوده درد پهلو

اما ز غریبی علی آب شدم

نوشته شده در یک شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:58 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

جان مادرت دلها شده دوباره پریشان مادرت

آقا  بیا به مجلس ما جان مادرت

روزی فاطمیه ی ما را زیاد کن

دست شماست سفره ی احسان مادرت

در فاطمیه بیعت خود تازه می کنیم

تا که شویم باز مسلمان مادرت

تصدیق می کنیم که تطهیرمان کنی

شاید شویم سائل و مهمان مادرت

وقتی برای آمدنت کم گذاشتیم

گشتیم شیعیان پشیمان مادرت

ای مرد انتقام کتک خورد ه ها ببین

افتاده ایست پشت در خانه مادرت

آبادتر شدند حرم های اهل بیت

غیر از مزار خاکی پنهان مادر ت

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:56 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

غروب مدینه چه دلگیره خدا
مادرم شب تا صبح به غم اسیره خدا
دعا کرد بمیره، نکنه بمیره خدا...

گلای باغچه مون همه، خشکن و پاییزی شدن
مردم شهرمون چرا، نامرد و بی وفا شدن
خونه مونو آتیش زدن

مردم مدینه، جواب خوبی این نبود
مردم مدینه، گناه مادرم چی بود؟
مردم مدینه، یاس علی شده کبود...

بلند شو ز بستر گل یاس علی
ببین سر به زانوست به التماس علی
تو هستی تمام شور و احساس علی

به پیش چشمان ترم، لحظه به لحظه آب میشی
بانوی خونه علی، بده بابا رو دلخوشی
داری علی رو می کشی...

خوب میشی دوباره، دعا کنی مستجابه
بعد تو می دونی، بابام دیگه خونه خرابه
بی تو زنده موندن، برای بابامون عذابه

به دردات اسیری غم هر روزی
می بینم که شب ها ز غصه می سوزی
برای حسینت لباسی می دوزی

گفتی همه کفن دارن، حسین من بی کفنه
گفتی که راز دار غمت، عزیز مادر حسنه
نذاری گریه بکنه، نذاری گریه بکنه...

چند روزه حسینت، تو اضطرابی غمگینه
حسن شبا توی خواب، انگار یه کابوس می بینه
کلثوم تو مادر، پای در سوخته میشینه

وای وای وای وای، مرو مرو مادر...

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:48 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

نگاه مبهمی امشب به آسمان داری

زینب داره می گه

خدا به خیر كند،نیتی نهان داری

چه دیده ای كه  شدی سیر از من و بابا

كه قصد شعله كشیدن به باغ مان داری

حسین این طرف و آن طرف حسن

انگار خدا نكرده سر ترك این و آن داری

همه بچه ها فهمیدند فردا یه خبریه،آخه مادری كه قریب به هفتاد وپنج روز تو بستره،یه دفعه بلند شد،شروع كرد ،خونه رو جارو زدن،بخدا بچه ها من نمی دونم چرا امشب این جوری شدم،ولی شاید برا شماهم اتفاق افتاده باشه،من مادرم روز آخراصلاً انگار جون گرفت،نمی دونم،انگار خدا یه جون دیگه ای می ده،می خواد لحظه آخر،كاراشو انجام بده،همه خوشحال بودند تو خونه می گفتند دیگه خوب شده،دیگه سرحاله معلومه دیگه داره خوب میشه،امروز زهرام تو خونش خودش نون پخت،خودش بچه هاشو حمام برد،لباس پوشوند،بگم یه چیزی ناله بزنی، زینب می گه دیدم برا اولین بار،بعد این چند شب مادرم ایستاده داره نمازشو میخونه،مادرم داره خوب میشه،اما اینها همه علامت رفتنه،مادر مادر

حسین این طرف و آن طرف حسن

انگار خدا نكرده سر ترك این و آن داری

بس است،دسته ی دستاسمان* پر از خون شد     *دستاس=آسیاب دستی

گرسنه دیدی ام وعزم پخت نان داری

نوازشم مكن

هر دختر ی آرزو داره مادر نوازش كنه ، اما زینب می گه نوازشم نكن

نوازشم مكن از  درد شانه ات پیدا ست

كنایه فهما زود بگیرند

نوازشم مكن از  درد شانه ات پیدا ست

میان سینه خود درد بی امان داری

كسی كه این مجلس ومی بینه،كسی كه صدای این مجلس و میشنوه،مدیونه اگه این دو بیت آخرو غیر شب شهادت جایی خرج كنه،این دو بیت مال امشبه،اگه ناله داری باید حقش و ادا كنی،زینب داره روضه می خونه،آخ مادر،بذار بایستم شاید امام زمان داره گریه می كنه ،به احترام گریه مولا،سادات منو كمك كنند،

شكست دست تو را قنفذ و چنین می گفت


وای وای وای برا حضرت زهرا باید داد بزنی

 

امام صادق علیه السلام گفت:خدا رحمت كنه اون شیعه ای كه برا مادر ما بلند بلند گریه می كنه،

شكست دست تو را قنفذ و چنین می گفت

هنوز نام علی بر زبان داری

گوش بده، روضه ی من همینه،علماء،بزرگان ،سادات بچه هیئتی ها،اون بی حیای حرو م زاده دومی،لعنت الله علیه، تو تاریخ نوشته وقتی نامه نوشت،نوشت من تو همه ی عمرم،می زاری من روضه بخونم یا نه،بعضی ها یه جوری گریه می كنند،ان شاءالله مدینه ببینمت، نوشت من تو همه ی عمرم،سه جا به علی حسودیم شد،با منی یانه،سه جا به علی حسادت كردم،این حسادت تو دلم كینه شد،عقده شد،خدا عذابتو زیاد كنه،بگم برات،دونه دونه بگم اصلاً روضه ام همینه،میگه اولین باری كه به علی حسودیم شد،اون موقعی بود كه پیغمبر دست زهرا رو گذاشت تو دست علی،آی حرومزاده نامرد،یه حرفی بزنم زود رد شم سادات منو ببخشند،آخه این بی حیام خواستگار زهرا بود،ای اُف به تو دنیا،زهرایی كه یه كُفو(هم شأن) داره اونم علی ه زهرایی كه یك همسر داره اونم علی ه،پیغمبر فرمود اگه علی همسر تو نمی شد،احدی  تو این عالم برابر تو وجود نداشت،هم كفو تو وجود نداشت،قربون تو آقا برم،یه جا حسودی كرد،وقتی دست زهرا رو تو دست علی گذاشت،می گه بار دومی كه حسادت كرد،اون موقعی بود كه پیغمبر دست علی رو بلند كرد،گفت:من كنتم مولا فهذا علی ٌمولا ،بار سومی كه حسادت كرد،اون زمانی بود كه پیغمبر دستور داد همه درها رو به مسجد ببندند،وسدالابواب الا بابه پیغمبر گفت:فقط در خونه علی باز باشه،این حسادتا تو دل نعسش جمع شد،این كینه ها تو دل نامردش جمع شد،می دونی كی تلافی كرد،با من بیا،بدونه ناله نری ها،امشب رفتی خونه،صدات بگیره ها،می گه،وقتی صدای زهرارو پشت در شنیدم، دلم به حال زهرا یه لحظه سوخت،دو سه قدم برگشتم،دیدم من با زهرا كاری ندارم، وای وای،یه دفعه یاد علی اُفتادم،خداكمكم كن این ناله ها برسه مدینه،می گه برگشتم،چنان لگدی به در زدم صدای شكستن استخونهاشو شنیدم،بگو یازهرا،ان شاءالله شب شهادتی مدینه باشیم،هركی كارش داره، اگه بچه های علی ،امشب همه آستین تو دهن گرفتن،اگه بچه های فاطمه امشب نتونستن داد بزنند،تو به جاشون داد بزن بگو یا زهرا....بگو من نمك و بپاشم،هنوز یه عده ناله نزدند،آره این جا یاد علی افتاد لگد زد،كربلام حسینش تو گودال، یكی سنگ می زنه،یكی شمشیر میزنه،حسین........

 

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:40 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

(قبر مادرت کجاست)

وای از غم بی‌مادری یه دردِ که بی درمونه
حتی به فکرشم بودن جون و تن و می‌لرزونه
وای از دلِ بی‌مادرا که زیرِ خاکِ گلشون
مادر دارا رو می‌بینند چقدر می‌سوزه دلشون
تا آخر عمر بی‌مادر ذکرِ مادر رو لبهاشه
خدا کنه کنارمون کسی بی‌مادر نباشه
اما بدون تو جمع ما غریب ترین بی‌مادراست
می‌دونی اسم اون چیه مهدیِ آلِ مصطفاست
قربون اون شالِ عزا، اشکای دونه دونه‌ات
شما بیا روضه بخون، که ما بشیم دیونه‌ات
بگو چطور مادرتون، تو کوچه پژمرده شده
به پشت در تو آتیشا، چطور لگد خورده شده
بگو چطور تو مدینه، خون به دلِ زهرا زدند
لحظه‌ی غسلِ تن اون، غم به دلِ مولا زدند
بگو چطور به روی یاس، رنگِ غم و نیلی کشید
تو کوچه‌های بی کسی، به صورتش سیلی کشید
بگو برامون بدونیم، تو سینه‌تون چه غصه‌هاست
آقا به ما نشون بده که قبرِ مادرت کجاست

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:28 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند

از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند


از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند


گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند


در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند


گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می‌کند


این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند


فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند


 

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:13 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

بانـــــــــــــــــو

ما در کوچه های تنگ زمانه ی مان

بر یاری امام غایب زمانمان (عج)

سیلی که هیچ ،

غصه هم نخورده ایم !

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:46 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

اظهار درد دل به زبان آشنا نشد

دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است

یکدم سر من از سر زانو جدا نشد

با آنکه دست دشمن دون بازویم شکست

دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد

شرمنده ام ، حمایت من بی نتیجه ماند

دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بسیار دیده اند که پیران خمیده اند

اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد

از ما کسی سراغ ندارد غریب تر

در این میانه درد ز پهلو جدا نشد

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:0 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

«هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد

مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات می لرزد

تو را به کوثر و تطهیر و نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات می لرزد

کنون نهاده علی سر، به روی شانهء در
و روی گونهء او خاطرات می لرزد
 

غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری، فرات می لرزد

سپس سوار می افتد، تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد


و عصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر دعای سمات می لرزد ...

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:57 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

یكی بیاد تو كوچه ها به مادرم كمك كنه ............ !!!

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا. وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ. اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبی‏قُحافَةَ! اَفی كِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:54 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

 

با سینه ی شکسته علی را صدا مکن

اینگونه پیش من کفنت را سوا مکن

 

هفتاد و پنج روز، زمن رو گرفته ای

امروز را بیا و از این کارها مکن

 

من رو زدم تو خنده به تابوت می کنی؟!

اینگونه با دلی که شکسته است تا مکن

 

پیراهن اضافه نداری عوض کنی

پس بر لباس خونی خود اعتنا مکن

 

از این طرف به آن طرف خانه پیش من

پیراهن حسین مرا جا به جا مکن

 

من بیشتر به فکر توام درد می کشی

پس زودتر برو، برو فکر مرا مکن

 

هر قدر هم که باز بگویم نرو بمان

بی فایده است پس برو و پا به پا مکن

 

اصلا بیا بدون خداحافظی برو

حتّی برای ماندن من هم دعا مکن

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:0 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 


گذشت نُه بهار تو، در لاله زار من
من بلبل تو بودم و تو گلعذار من

ای با تو رشکِ هشت بهشت، آشیانه‌ام!
بنگر به چار لاله‌ی دلْ داغ‌دار من

چشمان خویش بستی و مژگان گره زدی
هم باز کن گره ز مژه، هم ز کار من

شمشیر، در غلافِ صبوری نهاده‌ام
تیغ زبان توست کنون، ذوالفقار من

ای ماه من! چه شد که نچیدی ستاره‌ای
از آسمان ِ دیده‌ی اختر نثار من!

دریای بی‌کناره‌ی غم؛ سینه‌ی من است
ای ساحل علی! تو بمان در کنار من

امّید ماندن تو، به دل ، پرورانده‌ام
(ای وای بـر من و دل امّیـدوار من)*

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:48 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

ببین می تــوانی بمانی بمان
عزیزم تو  خیــلی  جـوانی بمان

تو هم مثل من نیمه جـانی بمان
زمــین گـیر  من،آســمانی،بمان

اگر  می شـود می توانی بـمان

تو  نـیلوفرانه  تـریـن  یاس  شـهر
وجود  تو  کانون  احـساس  شهر

دعا گوی  هر قـدر  نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر

نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان

چه شد با علی همسفر ماندنت
چه  شـد  ماجرای  سـپر ماندنـت

چه  شد پـای حـرف پـدر  ماندنـت
پس از غـصه ی پشـت  در  ماندنت

نـدارد علــی هـمزبانی بمــان
 
برای علی بی تو بـد میشود
بدون تو غم بی عـدد میشود

نرو که غــرورم لــگــد میشود
و این سـقف،سـنگ لحدمیشود

تو باید غــمم را بدانــی بمــان

چرا اشــک را آبـرو میکــنی
چرا چــادرت را رفـو میکـــنی

چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی
چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی

چه کم دارد این زنــدگانی بمان

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:45 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

بدون یار شدم، رفت آن که یارم بود
همان که وقت غم و غصّه غمگسارم بود

از این قنوت و از این دست های سرد تهی
مشخص است که هم دار و هم ندارم بود

مرا به تیغ نیازی نبود تا او بود
به ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بود

نکشت و کشت مرا، جان گرفت و هم جان داد
تبسّمش، که تسلّای جان زارم بود

هزار گل پس از او روی بسترش جا ماند
ولی مدینه نفهمید او بهارم بود

منم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتم
که گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بود

در آن زمان که عدو خواست تا مرا ببرد
جواب محکم زهرا «نمی گذارم» بود

سکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی -
که در نماز پسین، دومی کنارم بود

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:38 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:34 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |


آنکه بايد اينچنين باشد منم
دل غمين و شرمگين باشد منم
خواستم ياري کنم اما نشد
ريسمان از دستهايت وا نشد
من آن شاخه گل افسرده بودم
که در نشکفتگي پژمرده بودم
زسوز سينه ام مي سوزم اي کاش
که در پشت همان در مرده بودم
مغيره گر نبود در آن کشاکش
علي را من به خانه برده بودم
مدينه محشر کبري به پا بود
رسل بر گردن شير خدا بود
دو صد گلچين و يک گل من چه گويم
گل حيدر به زير دست و پا بود

چقدر آرد نشسته است روی دامانت

فدای گردش دستاس آسیابانت

 

از آن زمان که تو را از بهشت آوردند

نشسته‌اند ملایک سر خیابانت

 

همیشه فصل بهاری همیشه سر سبزی

اگر چه پر شده از برگ زرد گلدانت

 

ببین که پلک خدا هم به هق هق افتاده است

به گریه های کبود بدون پایانت

 

سر مزار تو حتی مدینه محرم نیست

خدا برای همین است کرده پنهانت

 

الا مسافر گندم نخورده‌ی دنیا

چقدر آرد نشسته ایت روی دامانت

بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم

بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم

 

با این دو زمزمی که خداوند داده است

بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم

 

بر روی بالهای سپید ملائکه

بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم

 

کنجی نشته ایم و کنار پیمبران

بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم

 

بر لاله های بستر او خیره می شویم

بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم

 

دیر آمدیم و حادثه اتو را ز ما گرفت

حالا کنار باورمان گریه می کنیم

 

قبل از حساب ، صبح قیامت که می شود

اول برای مادرمان گریه می کنیم

 

چقدر خانه نشین بودن کسی سخت است

چه سخت تر که غریبانه دست روی دست .....

 

غریب بود از این بیشتر که در یک شهر

هر آنچه کوچه به تو می رسد شود بن بست

 

تو مانده ای وجهانی که دلخوش از دنیا

که در برابر تو داده اند دست به دست

 

تو رفته ای ومن آرام اشک می ریزم

و هر چه ابر پر از هق هق صدای منست

 

((نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول

من از کمند تو تا زنده ام نخواهم جست

 

چنان به موی تو ، آشفته ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست)

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:26 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

مـحـسـن(علیه السلام):اولین قربانی سقیفه ای است که مخالفین غدیر و دشمنان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برپا نمودند و بغض خود را به حضرت علی(علیه السلام) با شهید نمودن امام حسن و امام حسین(صلوات الله علیهما) تکرار نمودند.(۱۲)

مـحـسـن(علیه السلام):در قرآن قاتلان او بنام «جبت و طاغوت» هستند که خود و پیروانشان تا روز قیامت مورد لعنت خداوند هستند.

«وَ مَن یَلعَنِ اللهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصیراً»
(نساء/ ۵۱-۵۲)

مـحـسـن(علیه السلام):لعن نمودن بر قاتلان او که «جبت و طاغوت» هستند،باعث نوشته نشدن گناه در صحیفه اعمال مؤمنین و وسیله آمرزش گناهان است.(۱۳)

اَللَّهُمَّ العَنِ الجِبتَ وَ الطّاغوت وَ النَّعثَل وَ عَذّبهُم عَذاباً شَدیداً


پی نوشت :
(۱) فرائد السّمطَین،ج۲،ص۳۵.تألیف امام کبیر اکمل ابراهیم بن محمد بن ابی بکر بن محمد جُوَینی شافعی صوفی.
(۲) الملل و النّحل،ج۱،ص۵۷.
(۳)و(۴)و(۵) بیت الأحزان.
(۶)و(۷)و(۸) بحارالأنوار،ج۵۳،ص۲۳.
(۹)و(۱۰) بیت الأحزان.
(۱۱)و(۱۲)و(۱۳) شفاءالصدور،ج۲،ص ۳۷۹.

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:18 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |





فاطمه جان، بحق پدرت كنار بيا.

به جان على از در فاصله بگير.

بخاطر محسن درون خانه بيا!

پاهايم بى طاقت شده واى چه مى بينم؟

در باز شد!

فاطمه عليهاالسلام بين در و ديوار است.

مى خواهد خم شود تا فرزند را حفظ كند،

آتش از پايينِ در بر صورتش مى زند

مى خواهد بايستد محسنش از دست مى رود!

مهلتى نمانده فقط يك لحظه!

فرياد فاطمه عليهاالسلام را مى شنوم.

آه، او كه هيچگاه در عمرش فرياد نكشيده،

چه مى گويد؟

چه مى خواهد؟

افسوس كه دستم نمى رسد او را كمك كنم.

پس على عليه السلام كجاست؟

فضه! حسن! حسين!

زينب! ام كلثوم!

پس كجائيد؟

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:14 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |



اولین هفته بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) ــ ۲۸ صفر لغایت ۵ ربیع الاول ــ سالگرد ایام شهادت حضرت محسن بن علی(صلوات الله علیهما) اولین شهید راه قرآن و عترت، و نهاده شدن بنیاد ظلم بر اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) را به ساحت مقدّس حضرت بقیّة الله الأعظم،حجّة بن الحسن العسکری(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت عرض می نمائیم.


گناهان و جنایات خلق که منجر به غیبت امام زمان(صلوات الله علیه) گردیده است از آثار شوم سقیفه است.


سقیفه حکم خدا و دستور پیغمبر اسلام نبود،بلکه مخالفین غدیر و منافقینِ از اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) آن را برپا نمودند.

خداوند تبارک و تعالی سفینه نجات و هدایت را در اطاعت عترت پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) قرار داده است.

شیطان و منافقین به جای سفینه هدایت ، سقیفه ضلالت و مضلّت را برپا کردند،و تمام مصیبات،بدعتها،گمراهی ها،بی دینی ها و ظلمتها از سقیفه آغاز شد.

تمام مصیبات و گرفتاریهای آل محمّد(صلوات الله علیهم) از آثار شوم سقیفه است.

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:8 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 


ياس يعني بوي دل بوي بهشت
ياس يعني فاطمه حيدر سرشت
ياس يعني كمترين عمرِ جهان
ياس يعني مادرِ صاحب زمان
ياس يعني كوچه و آه و شرر
يك گل و يك غنچه با هم پشتِ در
ياس يعني قوتِ دستِ علي
همدم رازِ دل و هستِ علي
ياس يعني خانه داري نوجوان
مادري افتاده حال و نيمه جان
ياس يعني شانه بر موي حجاب
ناله در بيداري و در وقت خواب
ياس يعني حيدر و غسل و كفن
اشكِ چشمِ زينب و آه حسن
ياس يعني يا حسينِ زيرِ لب
بوسه بر زير گلويي نيمه شب
ياس يعني انتقام از عاملين
سيلي محكم به روي قاتلين
ياس يعني مهدي و وقتِ ظهور
انتقام از غاصبين پر غرور
ياس يعني ما مدينه مي‌رويم
با اميرِ بي‌قرينه مي‌رويم

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:56 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

 
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود:

۱ـ ... و امّا دخترم فاطمه(سلام الله علیها) ... خـدایـا لـعـنـت کـن کسی که بر او ظلم می کند ... و جاویدان کن در آتش خودت کسی که چنان بر پهلویش می زند تا فرزندش محسن(علیه السلام) را سقط می کند...

« این جمله در نوشته ها و تاریخ سنّی ها ثبت است و از کتاب معتبر خودشان نقل شده است »(۱)

۲ـ شهرستانی(سُنّی) گوید: ابراهیم بن سیّار بن هانی نظّام گوید: عمر (لعنة الله علیه) در روز بیعت(سقیفه) طوری به شکم حضرت فاطمه(علیها السلام) کوبید که جنین(محسن"علیه السلام") از شکمش افتاد و فریاد می زد خانه اش را با تمام افراد خانه آتش بزنید،در حالی که در خانه کسی غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) نبود. (۲)

۳ـ ابن ابی الحدید(سُنّی) در شرح نهج البلاغه می گوید: استادم ابوجعفر نقیب گفت: ... ظاهر آنست که اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) زنده می بود، ریختن خون آن کسی که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را ترسانیده بطوری که فرزندش(محسن"علیه السلام") سقط گردیده، جایز می دانست.


 

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:55 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:53 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:49 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |


یه چیزی بگم:

"مادر" هرکاری کند، بچه ها یاد می گیرند، مثلا اگر "شهید" بشود...


 

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:45 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

افسران - پوستر فاطمیه
خودتونو بزارین جای حضرت علی ببینین علی چه ها کشیده ...پسربزرگ محرم اسرارمادره اگه جلو چشات مادرت رو بزنن چه حالی میشی؟فقط میشه گفت امان از دل امام حسن...

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:40 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

ای کاش فدک این همه اسرار نداشت ***** ای کاش مدینه در و دیوار نداشت

           فریاد دل محسن زهرا این است ***** ای کاش در سوخته مسمار نداشت


یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:35 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت 11:12 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

http://www.shadifun.com/wp-content/uploads/2012/04/fatemiyeh021.jpg

نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت 10:22 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

چهل حدیث از حضرت فاطمه(س)حضرت فاطمه(س) مي‌فرمايند: و ماييم برگزيدگان خدا و جايگاه پاكي‌ها. (ارشاد شيخ مفيد/1/270)

 

اي محرمراز جمع افلاكي‌ها
چون سرو، رها ز مجمع خاكي‌ها
يك جرعه زلال آفتابم بچشان
اي روح بلند قله‌ي پاكي‌ها

 

 

نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت 10:18 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

ای شمع سینه سوخته‌ی انجمن علی
تقدیر تست سوختن و ساختن، علی
ای رهبری که منزوی‌ات کرده جهل خلق
ای آشنای درد، غریب وطن علی‌
من پهلویم شکسته و تو دل شکسته‌ای

 

من بر تو گریه می‌کنم و تو، به من علی‌
من سینه خُرد گشته و تو سینه سوخته
من با تو گفتم و تو به کس دم مزن علی
من بازویم سیه شده تو دست، روی دست
بر گو کجاست بازوی خیبر شکن علی‌
سربسته به، که بعد حمایت ز حقّ تو
در اختیار من نَبُوَد دست من علی‌
گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن ولیک
از تن نمانده هیچ برای کفن علی‌
 

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:33 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

چه می‌شد؟ گر مرا با غربت خود آشنا می‌کرد
چه می‌شد سفره‌اش گر، گل برای غنچه وا می‌کرد
چرا می‌کرد دور از چار طفلش بستر خود را
گل از چه خویش را از غنچه‌های خود جدا می‌کرد
اگر از گریه‌اش همسایگان را شکوه بر لب بود

 

دل شب‌ها نمی‌زد پلک و آنان را دعا می‌کرد
به چشم خویشتن دیدم که بشکستند بازویش
ولی مادر مگر دامان حیدر را رها می‌کرد
هم از سینه هم از بازوش خون می‌رفت در آن روز
ولیکن می‌دوید و باز بابم را صدا می‌کرد
نماز عشق نیّت کرد ما بین در و دیوار
ولی زان پس رکوع خود میان کوچه‌ها می‌کرد
مرا می‌برد و دست او به روی شانه‌ی من بود
قد دختر، کنار مادرش کار عصا می‌کرد

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:31 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

پوشانده است ابر کبودی مدینه را
برلب نمانده شوق سرودی مدینه را
قندیل ماه رنگ پرید ه است تاگرفت
گرد عزای یاس کبودی مدینه را
ای ماه خسته!مرثیه ای سازکرده ای؟

 

ای ابربغض!عقده گشودی مدینه را؟!
یک عرش ازستاره ببین گریه می کنند
درپردۀ فرازوفرودی مدینه را
زخم شناسنامۀ تاریخ مافدک!
آیینۀ بهار کبودی مدینه را!!
دنیا بدون فاطمه،تاریک،سوت وکور
فرقی نداشت بودو نبودی مدینه را
اندازۀ تمام جهان نور هدیه داد
یک جانماز وعطرسجودی مدینه را
بر گنبد بقیع دلم آشیان گرفت
با قاصدک نوشت درودی مدینه را
این کفتر ضریح درنیم سوخته است
لب تشنۀ دوقطره شهودی مدینه را
آتش گرفت اگر چه دری کرد شعله ور
دست پلید،دست یهودی مدینه را
بایک اشاره صاعقه می ریخت آسمان
تشباد قهر عادوثمودی مدینه را
لب وانکرده غیر دعای قبیله را
نفرین کجا؟ که فاطمه بودی مدینه را
آیینه نیستم که بچینم گل حضور
یک استغاثه،اذن ورودی مدینه را
خاکم به سرکه قافیه اندیش ماند ه ام
خالی است جای سنگ صبوری مدینه را

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:28 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
پرگرفت از آشيان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمى از اين مصيبت نى عجب
سوخته يكسر زآتش كين آشيان فاطمه
وامصيبت بعد مرگ احمد ختمى مآب

 

دادن جان بود هردم آرمان فاطمه
آسمان شد نيلگون چون ديد نيلى روى او
خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه
محسن شش ماهه اش در راه داور شد شهيد
ريخت خون در ماتمش از ديدگان فاطمه
نيمه ی شب بهر تدفينش مهيّا شد على
عاقبت شد در دل صحرا مكان فاطمه
منع كرد از ناله طفلان را ولى ناگه ز دل
ناله ها زد همسر والانشان فاطمه
اى فلك ترسم شوى وارون كه افكندى شرر
از غم مرگش به جان كودكان فاطمه
نيست «مردانى» نشان از تربت پاكش ولى
مهدى (عج) يى آيد كند پيدا نشان فاطمه

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:27 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود

 

می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار و درش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ییغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سرزمین های سئوالی همسرش را

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:25 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
فکری برای این همه خاکسترت کنی
عذر مرا ببخش، دوایی نداشتم
تا مرهم کبودی چشم ترت کنی
امشب خودم برای تو نان می پزم ولی

 

با شرط اینکه نذر تب پیکرت کنی
مجبور نیستی، که برای دل علی
یک گوشه ای بنشینی و چادر سرت کنی
من قبله و تو در شرف روبه قبله ای
پس واجب است روی به این همسرت کنی
زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم
تو بهتر است، فکری برای پرت کنی
ای کاش از بقیه ی پیراهن حسین
معجر ببافی و کفن دخترت کنی
من، زینب، حسن، همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دورو برت کنی

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:23 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

به پیش چشم من سوسو مزن ای یار نازم

بدون تو میون خیل دشمن ها چه سازم

مرو تا حسرت نماند در دل من

بمان و حل نما تو تمام مشکل من

 


غریبی شود نصیب علی، بدون تو غریبم

مرو فاطمه بدون علی تو، ای صبر و شکیبم

بده یا فاطمه تو یک جواب بر این سوالم

چرا امشب تو میگویی علی جان کن حلالم

حلال تندرستی، مزن آتش به جانم

مگو حرف از جدایی، تو ای یار جوانم

قدت خم شده ،چرا فاطمه، ز جور این زمانه

                                             بمان مهربان ،زپیشم مرو ،تو ای بانوی خانه

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:22 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

فاطمیه موسم غربت وعزاست

فاطمیه روضه خونش خداست

با یه عشق دیرینه بر سینه می کوبم ازغم تو

دلم آتیش میگیره میمیره به یاد ماتم تو

 


تا همیشه زهرایی می مونه به زیر پرچم تو

فاطمیه دلامون آسمونیه

مسافر حرم بی نشونیه

کنار قبر خاکی افلاکی میشه دل زائرش

دلای غرق شیون میگیرن همیشه روضه براش

روز محشر خندونه چشمی که گریونه وقت عزاش

فاطمیه چشم عالم بارونیه

کار دل خسته مون روضه خونیه

تا ظهور فرزند دلبندت مخفیه مدفن تو

پشت ابرا میمونه پنهونه بهشت روشن تو

جمعه ها اشک افشونه بارون ندبه و شیون تو
                                                                                           
 

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:21 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |


تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد
آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد

 

زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر
تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر
نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا
دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی
گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت
احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت
گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل
وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل
از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر
بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر
بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر
کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر
مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت
یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت

نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:20 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

خدايا فاطمه رفته ز دستم
ز داغ ماتمش از پا نشستم
به دست بى رمق با اشك ديده
دو چشم نيمه بازش را ببستم

 

دا داند دلم چون گريه مى‏ كرد
به حالم دشت هامون گريه مى ‏كرد
نديدم دست بر پهلو نهان كرد
ولى ديدم كفن خون گريه مى‏ كرد
يا فاطمه روز حشر ستارى كن
دلسوختگان را زكرم يارى كن
ما با همه گفتيم كه با زهرائيم
ليكن تو بيا و آبرو دارى كن


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:18 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

http://www.asr-entezar.ir/entezar/wp-content/uploads/hazrate-fateme-29.jpg

نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:32 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

آتش٬پشت در٬پهلو شکسته٬یا فاطمه زهرا٬حضرت محسن٬ریحانه،fateme zahra،fire

این سخن هست ز آل معصوم

بین اعراب بود این مرسوم

تا که یک مؤمنى از اهل عرب

رود از دار فنا جانب رب

چند روزى دگر از بیت عزا

نرود سوى سما دود غذا

گفت راوى که پس از مرگ رسول

درعزاخانه زهراى بتول

دیده‏ام دید به کاشانه او

دود بالا رود از خانه او

در تعجب بشدم از چه سبب

شده در خانه او ترک ادب

بدویدم به سوى اهل عزا

که بپرسم سبب طبخ غذا

ناگهان چشم من از دور بدید

طعم آن دود غذا را بچشید

راه آن کوچه که مسدود شده

خانه وحى پر از دود شده

آتش از بس که برافروخته بود

در و دیوار همه سوخته بود

آنچه دیدم به ظهور و به شهود

فاطمه بود در آن آتش و دود

هاتفى گفت على خانه نشست

پهلوى فاطمه از دربشکست

بهر مظلومى زهراى عزیز

اشک اى دیده آرام بریز

"به امید ظهور که صد البته نزدیکست"

نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:31 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

بی فاطمه (س) قیامت انسان نبود نیز

عهد الست و معنی پیمان نبود نیز

چونان تو زن ندید جهان تا كه بود و هست

چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز

مولا اگر نبود جهان جلوه ای نداشت

"راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز

گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا

قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز

زهرا (س) اگر نبود ، زمین بی بهار بود

در آسمان شکوفه ی باران نبود نیز

ای برق ذوالفقار علی (ع) هیچ خطبه ای

مانند خطبه های تو بران نبود نیز

حیدر اگر نبود ومحمد (ص) اگر نبود

وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز

ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود

خورشید سر بریده ی صحرای طف نبود

"به امید ظهور که صد البته نزدیکست"

 

نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:29 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

ایام، ایام سیلی خوردن مادرمان توسط آن زنازاده است است…. خدمت آقا امام عصر تسلیت عرض می نماییم.

 

                            یابن الحسن که داند این ظلم بیکرانه

                                                  مظلوم بی پناه و ظالم به صد بهانه                                       .

                         نامرد بود ثانی اندر لباس مردان

                                                     زد بی گنه زنی را بی عذر و بی بهانه                                       .

                          ای مادر جوانم دور از تو ناتوانم

                                                      مظلوم بی پناه و ظالم به صد بهانه                                       .

                          افسوس روی زهرا بعد از پدر نخندید

                                                     چون ریشه خشک گردد خشکد گل و جوانه                                       .

                          روزی به نام بیعت سیصد نفر مهاجم

                                                            مظلوم بی پناه و ظالم به صد بهانه                                       .

                          روزی پی قباله ثانی گرفته راهش

                                                        زن در میان کوچه شوهر به کنج خانه
 

نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:22 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

سلام، آمده ام تا سفارشی بدهم

دری بساز برایم دوباره؛ ای نجار

دری که کنده نگردد به ضربۀ لگدی

دری مقاوم و محکم ز بهترین الوار

دری که رد نشود یک غلاف از لایش

دری بساز بدون شیار و بی مسمار

برای این که کسی مشت روی در نزند!

بیا سه چار کلون اضافه تر بگذار

دری بساز برایم ز چوب های نسوز

دری که دیرتر آتش بگیرد ای نجار

دری به عرض من و جبرئیل و یک تابوت

دری به طول قد و قامت خم عمار

در انتها، سر هر میخ تیز را کج کن

مهم تر از همه این است؟! خاطرت بسپار

نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:22 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

   روضه خوان روضه ای برایم خواند            روضه ی ناله و غمی جانکاه

           روضه ی سخت کوچه هایی تنگ            روضه ی مادر و کسی در راه…

              مادری بود «بَضعهْ منی»            با غمی از نبودن پدرش

              خوب کوچه به یاد می آرد            لحظه های ستودن پدرش

            مادری بود و کودکی کوچک            دست در دست یکدگر آرام

               بعد بابا، و ناسزا به علی            زیر لب ها و بر سر هر بام

     روضه می خواند روضه ای پر درد            روضه ی آن حرامی نامرد

          روضه ی التماس کودک را:            آه مادر، تو را خدا برگرد!


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:18 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |


Power By: LoxBlog.Com