یاس کبود علی

فقط برای همدردی با پسری که با مادر تو کوچه بود

http://dl.baghiatollah.ir/Pic/Imam%20Mahdi%202/Imam%20Mahdi%204.jpg

نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1398برچسب:,ساعت 11:7 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1398برچسب:,ساعت 22:42 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

خداي من بهشت و شعله هاي نار يعني چه؟
خطاکاران و بيت عصمت دادار يعني چه؟
جسارتهاي ديو و صورت انسيه الحورا
گل بي خار باغ وحي و نيش خار يعني چه؟

 

نگاه شير حق و تازيانه خوردن زهرا
طناب خصم و دست حيدر کرار يعني چه؟
اميرالمؤمنين تنها ميان آن همه دشمن
يگانه حاميش بين در و ديوار يعني چه؟
مگر نه سينه ي زهرا ، بهشت مصطفي بودي
بهشت  مصطفي و صدمه ي مسمار يعني چه؟
فشار در ، غلاف تيغ ، قتل طفل ششماهه
به ناموس الهي اين چنين رفتار يعني چه؟
مدينه زير و رو شد از صداي ناله ي زهرا
خدايا بي تفاوت بودن انصار يعني چه؟
نه تنها سوختند از آتش کين بيت مولا را
مسلمانان به پيغمبر قسم کشتند زهرا را

نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت 21:53 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

شب بود و می رفتند مادر رابشویند
با اشک ها جان پیمبر را بشویند
شب بود و گیسوی سپیدش را ندیدند
با اینکه باید ابتدا سر را بشویند
تطهیر می شد آب در واقع چراکه
با آب بی معنی ست کوثر رابشویند
باران ضرر دارد برای یاس سالم
اینها چگونه یاس پر پر را بشویند؟؟؟
گیرم که شستند و به خاکش هم سپردند
فردا چگونه پهلوی در را بشویند؟
بعداز عبور آب ودست از سمت بازو
جای تو جا دارد که حیدر را بشویند

 

نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت 21:51 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

تو در راه اميرالمؤمنين خود را فدا کردي
تو با ايثار جان حق ولايت را ادا کردي
تو بر حفظ علي با طفل معصومت سپر گشتي
تو حتي بين دشمن چهار کودک را رها کردي

 

تو زينب داشتي اي بانوي خلقت چه پيش آمد
که چون نقش زمين گشتي کنيزت را صدا کردي
مدال روي بازويت گواهي مي دهد آري
که جان دادي طناب از دست حبل ا... وا کردي
تو از دور علي ، روبه صفت ها را پراکندي
تو در يک شهر دشمن ، ياري شير خدا کردي
تو برگرداندي از مسجد امامت را سوي خانه
تو دختر تربيت بهر قيام کربلا کردي
تو با نطق رسايت خطبه خواندي از علي گفتي
تو ما را با علي تا صبح محشر آشنا کردي
ولايت زنده از نطق رساي توست يا زهرا
غدير دوم ما خطبه هاي توست يا زهرا

نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت 21:51 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

شعر فاطمه, شهادت حضرت فاطمه, شعر حضرت زهرا

 

من غلامی ز غلامان توام یا زهرا

مستمندی به سر خان توام یا زهرا

*********شعر فاطمه**********

از زمانی که به خود آمده ام فهمیدم

خاطر آشفته و حیران تو ام یازهرا 

*********شعر فاطمه**********

من دعا بودم ز روز ازل برلب تو

ذکری از نیمه سوزان توام یازهرا

*********شعر فاطمه**********

متولد شده عشق توام بی بی جان

آه پرورده دامان توام یا زهرا

*********شعر فاطمه**********

بیت الاحزان دلم شاهد اشک سحرت

اشک آن دیده گریان توام یازهرا

*********شعر فاطمه**********

از ازل لطف تو شد شام حالم آری

تا ابد در خور احسان توام یا زهرا

*********شعر فاطمه**********

شد یهودی ز نخ چادرت اسلام شناس

فخرم این بس که مسلمان توام یازهرا

*********شعر فاطمه**********

ای یتیمان مدینه همه از پخت تو سیر

طالب لقمه ای از نان توام یازهرا

نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت 21:47 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

بانو سلام سوزش پهلوت بهترست
درد عمیق وکهنه بازوت بهترست
طرح جدید رخت قشنگت گمان کنم
با دانه دانه قرمز یاقوت بهترست
بااتشی که شعله ان قدکشیده است
ازچوب خشک ،اتش باروت بهترست
دروقت بردن بدن ضربه خورده ات
بانو حجاب وپوشش تابوت بهترست
وقتی به جرم گفتن حیدر شکسته ای
بانو قسم که گفتن یاهوت بهترست
بستر نشینیت دل او را شکسته است
پیش علی گرفتن جاروت بهتراست
خواهی خجالتی نشود از شما علی
پنهان کنی بنفشه برروت بهترست


 

نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت 21:42 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

چشم گریان حسن شد به مغیره نگران
مـادرم را نـزنید ای ز خــدا بی‌خبران
آه خون شد جگرم           مادرم وای مادرم
********
کافران شعله به بیت‌الله اکبر نزنید
تازیانـه بـه تـن دخت پیمبر نزنید
آه خون شد جگرم           مادرم وای مادرم
********
خانـه وحـی کجـا و شـرر نار کجا
سینۀ حور کجا صدمۀ مسمار کجا
آه خون شد جگرم           مادرم وای مادرم
********
بانـوی وحـی خدای ازلی را کشتند
روح پیغمبر و ناموس علی را کشتند
آه خون شد جگرم           مادرم وای مادرم
 ********
از کبـودی رخ مادر من معلوم است
که در شهر مدینه پدرم مظلوم است
آه خون شد جگرم           مادرم وای مادرم
********
دست از کینه و بیداد و ستم بردارید
داغ محسن بـه دل مادر من مگذارید
آه خون شد جگرم           مادرم وای مادرم
********
بارهـا دختـر پیغمبر ما را کشتند
به خدا چند نفر مادر ما را کشتند
آه خون شد جگرم           مادرم وای مادرم

نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,ساعت 19:47 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |


خاری به چشم های من انگار می کشی

 

وقتی که آه از دل خونبار می کشی

 

با خرمنی سپید ز گیسوی خود مرا

 

روزی هزار بار تو بر دار می کشی

 

بر زانوان بی رمقت راه می روی

 

بر شانه بار غصه بسیار می کشی

 

انگار  سوی چشم تو از بین رفته است

 

که اینگونه دست به دیوار می کشی

 

شانه به موی دختر دردانه می زنی

 

دستی بر آن نگاه گهربار می کشی

 

جاروی خانه....پخت غذا.....روز آخری

 

داری چقدر از این بدنت کار می کشی

 

این رو گزفتن تو مرا کشت...!از چه رو

 

چادر به روی دیده رخسار می کشی؟

 

از این نفس نفس زدنت خوب واضح است

 

دردی که از جراحت مسمار می کشی

 

ای قبله کبود که با هر نگاه خود

 

طرحی زآتش در و دیوار می کشی

خود را درست لحظه پرواز از قفس

 

من را شبیه مرغ گرفتار می کشی

 

 

 

خانه خراب گشتم و با رفتنت مرا

 

داری به زیر این همه آوار می کشی

 

دیگر به غیر مرگ دعایی نمی کنی

حالا که آه از ان دل خونبار می کشی

 

نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,ساعت 19:45 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

نیمه شب تابوت را برداشتند

بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند

هفت تن، دنبال یک پیکر، روان

وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان

این طرف، خیل رُسُل دنبال او

آن طرف احمد به استقبال او

ظاهراً تشییع یک پیکر ولی

باطناً تشییع زهرا و علی

امشب ای مَه، مهر ورزو، خوش بتاب

تا ببیند پیش پایش آفتاب

دو عزیز فاطمه همراه‌شان

مشعل سوزان‌شان از آه‌شان

ابرها گریند بر حال علی

می‌رود در خاک آمال علی

چشم، نور از دست داده، پا، رمق

اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق

دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت

مُرده‌ای تابوت، روی دوش داشت

آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی

بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی

نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,ساعت 19:41 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

مثل یک پروانه گرم سوختن

 

 

 

 

درد دل میکرد زینب با حسن

 

 

 

 

ای برادر رازدارم مادرم

 

 

 

 

ای میان کوچه یار مادرم

 

 

 

 

از تو چه پنهان که خوابی دیده ام

 

 

 

 

دیشبی را که دمی خوابیده ام

 

 

 

 

خواب دیدم بستری اینجا نبود

 

 

 

 

بین بستر مادرم زهرا نبود

 

 

 

 

خواب دیدم حال مادر خوب بود

 

 

 

 

پشت  در خالی  زسنگ وچوب بود

 

 

 

 

دیدم او را احترامش  می کنند

 

 

 

 

یک یک زنها سلامش می کنند

 

 

 

 

خواب دیدم گرد خانه می زدود

 

 

 

 

دست پخت مادرم بر سفره بود

 

 

 

 

گیسوانم را دوباره  شانه کرد

 

 

 

 

مثل  قبلا باز کار خانه کرد

 

 

 

 

باز هم با حال خوب و دلنواز

 

 

 

 

روی پا استاده میخوانَد نماز

 

 

 

 

دیدم او  من را کنار خود نشاند

 

 

 

 

با دو دست  خود دعای دست خواند

 

 

 

 

خواب دیدم مادرم بیمار نیست

 

 

 

 

رد خونش مانده بر دیوار نیست

 

 

 

 

مرغ  غم از سینه ام پرواز کرد

 

 

 

 

روی بابایم خودش در باز کرد

 

 

 

 

خواب دیدم مادرم بی تاب نیست

 

 

 

 

در میان بسترش بی خواب نیست

 

 

 

 

آه تا از خواب خوش برخاستم

 

 

 

 

باز هم آوار شد بر سینه غم

 

 

 

 

نیمه ی شب بود و او بیدار بود

 

 

 

 

در میان بسترش بیمار بود

 

 

 

 

زیر لب آهسته نجوا مینمود

 

 

 

 

از خدا مرگش تقاضا مینمود

 

 

 

 

باز درب خانه و دود سیاه

 

 

 

 

نیمه شب بود وصدای آه آه

 

 

 

 

باز مادر بود و صحبت از اجل

 

 

 

 

بچه ها یک گوشه زانو در بغل

 

 

 

 

نیمه شب بهر گل یاس غریب

 

 

 

 

خواندم آرام آیه ی امن یجیب

 

 

 

 

 ***

 

 

 

 

نیمه شب زینب کنار مجتبی

 

 

 

مخفیانه گریه کردند و  دعا ....

 

نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,ساعت 1:39 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 


این دل پر از طراوت گل هاست، شک نکن

لبریزه از ولایت مولاست، شک نکن

چون سال نو مصادفِ با فاطمیه شد

امسال سال حضرت زهراست، شک نکن

 

 

نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,ساعت 1:38 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,ساعت 1:37 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,ساعت 1:23 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

الهی ، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده !

الهی ، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر .

الهی ، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است ، و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است .

الهی ، از پای تا فرقم در نور تو غرقم.

الهی ،ما همه بیچاره ایم وتنها تو چاره ای ، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای .

الهی ، چگونه گویمنشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.

الهی، از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر

الهی ، وای بر من اگر دلی از من برنجد!

الهی، جز این نمی شد ، با که درآویزم

الهی، خفتگان را نعمت بیداری ده، و بیداران را توفیق شب زنده داری و گریه و زاری !

الهی، تو خود  گواهی که این سخنان از بی تابی است ، بر ما متاب

الهی، تا کی عبدالهوی باشم ؛ به عزتت عبدالهو شدم

الهی، سست تر از آن که مست تو نیست کیست؟

الهی، شکرت که حقیر و فقیرم نه امیرو وزیر

الهی، از دردم خرسندم که درمانش تویی

الهی،شیدایی جانان را با حور و غلامان چکار؟

الهی، شکرت که تا کنون خواننده بودم و اینک گوینده

الهی، خوشا به حال آنان که لذات جسمانیشان عقلانی شد

الهی، شاه به خیال شاد است و حسن به عقل

الهی، حــــســــــــن، مـــــــفت پــیـــــر شـــــــد

 


این شعر بعد از خواندن کامل  دیوان آقا جان علّامه سروده شده ...

 

دیوان عشق

 

ز نجم آملی خواندم همه دیوان و اشعاری

ز هر بیت از کتاب او شود تعریف طوماری


غزل هایش همه عشق و قصاعد ها همه نور و

رباعیّات او هر یک بود آیات و اخباری


ز ترجیع بند او غافل مشو که دانش غیب است

وز آن پند نامه ی فرزند و حرفای گهر باری


به قلبش سرّ و اسراریست که گفته دفتر دل را

عجب باشد به این دفتر که دارد سرّ و اسراری


تمام بیت بیت آن بود نور خداوندی

اگر خوانی رود از دل تمام وحشت و تاری


شنو تو از سعید پندی که دیوان حسن خوانده

به لب آور همه دم هو به حال گریه و زاری...

سعید مازندرانی

نوشته شده در جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:2 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 الَّلهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ


نوشته شده در جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,ساعت 14:51 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

http://mohadese.com/forum/attachments/1267d1316537673-7.jpg

 


کی می شود که تو ما را ببینی و ما تو را...؟

 

 

 

خاطرم هست که از کودکیم تا حالا...

در دلم ریشه دوانده غم دوری شما

 

قطره آبم که سرازیر شدم از سر کوه

که مگر قبل بخــارم برسم تا دریــا

 

این مسلّم که تو هستی و همه میدانیم...

نکته ی مبهمش اینجاست، کجایی و کجا؟!

 

جمکران خاک بهشت است به یمن قدمت

بی سبب نیست دل آرام بگیرد آنجــا

 

عمــر من در گرو ثانیه ها میگـذرد

ساعتم ثانیه در ثانیه گوید که بیا

 

کاش این جمعه بیایی و غم از دل ببری

کاش این جمعه شود عید ظهورت مولا


نوشته شده در جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,ساعت 14:48 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

والپیپر مخصوص ایام فاطمیه

شبیه لاله ، خمیدن به تو نمی آید

ومثل شمع چکیدن به تو نمی آید

فقط هجده بهار میگذرد از عمرت

به آرزو نرسیدن به تو نمی آید

شما کجا و یه عده حرام بی غیرت

میان کوچه دویدن به تو نمی آید

چگونه زد که شده تار چشمهای ترت

....به زمین دست کشیدن به تو نمی آید!

بگیر دست حسن را و از زمین پاشو

....دگر صدا نشنیدن به تو نمی آید!

چِقَدَر ضعف داری و چِقَدَر کوفته ای

با پر خسته ، پریدن به تو نمی آید

بیا و امشبه را پیش بچه هامان باش

بس است ، که آه کشیدن به تو نمی آید

 

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:19 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

عکس های جدید ویژه ایام فاطمیه

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

آتش به بیت ام ابیها روا نبود

آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست

در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود

در آستان خانه ی او دود بهر چیست

آل رسول تازه مگر در عزا نبود

احمد مگر سلام به او بارها نداد

زهرا مگر زاهل همین هل اتا نبود

پرداخت شد بهای رسالت عجب چه زود

پس بیعت ولای علی بی بها نبود

حالا چه وقت مجلس شورای رهبر است

حیدر مگر خلیفه ی دین خدا نبود

ای قوم این همه عجله از برای چیست

مولا مگر به غسل رسول خدا نبود

در کار خیر این همه رای خلاف چیست

حالا که وقت شبهه و چون و چرا نبود

در شهرتان همایش نا مردی از چه روست

بازوی دین سزای غلاف جفا نبود

نامردی است ضربه به گل بی هوا زدن

آیا هجوم سیلی تان بی هوا نبود؟

حتی صدای سیلی تان تا بقیع رفت

این کار غیر زاده ی قوم دغا نبود

این ماجرا حماسه ی زهرا شناسی است

کوثر مگر شناسه ی خیر النسا نبود

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:1 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

ای آن که شما اهل جفا و شررید

از مردم بت پرست نامردترید

در خانه مرا شبیه محسن بکشید

از خانه علی مرتضی را نبرید

 

***

من حاجی کعبه ی امامت هستم

در حج ولا در استقامت هستم

تا اینکه علی را به سلامت دیدم

در اوج شکستگی سلامت هستم

 

 ***

در زیر لگد دو چشم من سوی تو بود

گیسوم پریشان تو و موی تو بود

با پهلوی بشکسته تو دیدی حیدر

زهرا همه جا همیشه پهلوی تو بود

 

***

ای سینه پصاف و ساده ی من به فدات

این قامت ایستاده ی من به فدات

تا اینکه بمانی و همیشه باشی

یک سوم خانواده ی من به فدات

                                                                            ***

پروانه ی شمع سحرت می گردم

ای کعبه خودم دور سرت می گردم

امروز به جبران نود زخم احد

بنگر که چگونه سپرت می گردم

                                                                            ***

یا فاطمه از اشک ترا می خواهیم

بیمار تو هستیم و دوا می خواهیم

هر کس پی حاجتی رود بر در دوست

ما از تو برات کربلا می خواهیم

 

 ***

دیدار بقیع ز آرزویم نرود

من فاطمیم ز خلق وخویم نرود

عمریست غلام در گه زهرایم

 یا رب مددی که آبرویم نرود

 

 ***

عمریست دلم گشته هلاکت زهرا

دست من و آن دامن پاکت زهرا

بنما کرمی که بار دیگر ای گل

صورت بنهم به روی خاکت زهرا

 

 ***

منبع : سایت تفریحی پاتوق۹۸

یا فاطمه از غصه کبابم کردی

چون شمع تو قطره قطره آبم کردی

یک شهر سلام بی جوابم کردند

از چیست تو این گونه جوابم کردی

 

 ***

یا رب به میان شعله وآتش و دود

بگرفته فلک ز دست من بود و نبود

با ضرب لگد پهلوی یارم بشکست

پوشیده دو دیده از جهان یاس کبود

 

 ***

یا رب ز فشار درب بی تاب شدم

ا ز ضربت سیلی عدو خواب شدم

هوش از سر من ربوده درد پهلو

اما ز غریبی علی آب شدم

نوشته شده در یک شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:58 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

جان مادرت دلها شده دوباره پریشان مادرت

آقا  بیا به مجلس ما جان مادرت

روزی فاطمیه ی ما را زیاد کن

دست شماست سفره ی احسان مادرت

در فاطمیه بیعت خود تازه می کنیم

تا که شویم باز مسلمان مادرت

تصدیق می کنیم که تطهیرمان کنی

شاید شویم سائل و مهمان مادرت

وقتی برای آمدنت کم گذاشتیم

گشتیم شیعیان پشیمان مادرت

ای مرد انتقام کتک خورد ه ها ببین

افتاده ایست پشت در خانه مادرت

آبادتر شدند حرم های اهل بیت

غیر از مزار خاکی پنهان مادر ت

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:56 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

غروب مدینه چه دلگیره خدا
مادرم شب تا صبح به غم اسیره خدا
دعا کرد بمیره، نکنه بمیره خدا...

گلای باغچه مون همه، خشکن و پاییزی شدن
مردم شهرمون چرا، نامرد و بی وفا شدن
خونه مونو آتیش زدن

مردم مدینه، جواب خوبی این نبود
مردم مدینه، گناه مادرم چی بود؟
مردم مدینه، یاس علی شده کبود...

بلند شو ز بستر گل یاس علی
ببین سر به زانوست به التماس علی
تو هستی تمام شور و احساس علی

به پیش چشمان ترم، لحظه به لحظه آب میشی
بانوی خونه علی، بده بابا رو دلخوشی
داری علی رو می کشی...

خوب میشی دوباره، دعا کنی مستجابه
بعد تو می دونی، بابام دیگه خونه خرابه
بی تو زنده موندن، برای بابامون عذابه

به دردات اسیری غم هر روزی
می بینم که شب ها ز غصه می سوزی
برای حسینت لباسی می دوزی

گفتی همه کفن دارن، حسین من بی کفنه
گفتی که راز دار غمت، عزیز مادر حسنه
نذاری گریه بکنه، نذاری گریه بکنه...

چند روزه حسینت، تو اضطرابی غمگینه
حسن شبا توی خواب، انگار یه کابوس می بینه
کلثوم تو مادر، پای در سوخته میشینه

وای وای وای وای، مرو مرو مادر...

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:48 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

نگاه مبهمی امشب به آسمان داری

زینب داره می گه

خدا به خیر كند،نیتی نهان داری

چه دیده ای كه  شدی سیر از من و بابا

كه قصد شعله كشیدن به باغ مان داری

حسین این طرف و آن طرف حسن

انگار خدا نكرده سر ترك این و آن داری

همه بچه ها فهمیدند فردا یه خبریه،آخه مادری كه قریب به هفتاد وپنج روز تو بستره،یه دفعه بلند شد،شروع كرد ،خونه رو جارو زدن،بخدا بچه ها من نمی دونم چرا امشب این جوری شدم،ولی شاید برا شماهم اتفاق افتاده باشه،من مادرم روز آخراصلاً انگار جون گرفت،نمی دونم،انگار خدا یه جون دیگه ای می ده،می خواد لحظه آخر،كاراشو انجام بده،همه خوشحال بودند تو خونه می گفتند دیگه خوب شده،دیگه سرحاله معلومه دیگه داره خوب میشه،امروز زهرام تو خونش خودش نون پخت،خودش بچه هاشو حمام برد،لباس پوشوند،بگم یه چیزی ناله بزنی، زینب می گه دیدم برا اولین بار،بعد این چند شب مادرم ایستاده داره نمازشو میخونه،مادرم داره خوب میشه،اما اینها همه علامت رفتنه،مادر مادر

حسین این طرف و آن طرف حسن

انگار خدا نكرده سر ترك این و آن داری

بس است،دسته ی دستاسمان* پر از خون شد     *دستاس=آسیاب دستی

گرسنه دیدی ام وعزم پخت نان داری

نوازشم مكن

هر دختر ی آرزو داره مادر نوازش كنه ، اما زینب می گه نوازشم نكن

نوازشم مكن از  درد شانه ات پیدا ست

كنایه فهما زود بگیرند

نوازشم مكن از  درد شانه ات پیدا ست

میان سینه خود درد بی امان داری

كسی كه این مجلس ومی بینه،كسی كه صدای این مجلس و میشنوه،مدیونه اگه این دو بیت آخرو غیر شب شهادت جایی خرج كنه،این دو بیت مال امشبه،اگه ناله داری باید حقش و ادا كنی،زینب داره روضه می خونه،آخ مادر،بذار بایستم شاید امام زمان داره گریه می كنه ،به احترام گریه مولا،سادات منو كمك كنند،

شكست دست تو را قنفذ و چنین می گفت


وای وای وای برا حضرت زهرا باید داد بزنی

 

امام صادق علیه السلام گفت:خدا رحمت كنه اون شیعه ای كه برا مادر ما بلند بلند گریه می كنه،

شكست دست تو را قنفذ و چنین می گفت

هنوز نام علی بر زبان داری

گوش بده، روضه ی من همینه،علماء،بزرگان ،سادات بچه هیئتی ها،اون بی حیای حرو م زاده دومی،لعنت الله علیه، تو تاریخ نوشته وقتی نامه نوشت،نوشت من تو همه ی عمرم،می زاری من روضه بخونم یا نه،بعضی ها یه جوری گریه می كنند،ان شاءالله مدینه ببینمت، نوشت من تو همه ی عمرم،سه جا به علی حسودیم شد،با منی یانه،سه جا به علی حسادت كردم،این حسادت تو دلم كینه شد،عقده شد،خدا عذابتو زیاد كنه،بگم برات،دونه دونه بگم اصلاً روضه ام همینه،میگه اولین باری كه به علی حسودیم شد،اون موقعی بود كه پیغمبر دست زهرا رو گذاشت تو دست علی،آی حرومزاده نامرد،یه حرفی بزنم زود رد شم سادات منو ببخشند،آخه این بی حیام خواستگار زهرا بود،ای اُف به تو دنیا،زهرایی كه یه كُفو(هم شأن) داره اونم علی ه زهرایی كه یك همسر داره اونم علی ه،پیغمبر فرمود اگه علی همسر تو نمی شد،احدی  تو این عالم برابر تو وجود نداشت،هم كفو تو وجود نداشت،قربون تو آقا برم،یه جا حسودی كرد،وقتی دست زهرا رو تو دست علی گذاشت،می گه بار دومی كه حسادت كرد،اون موقعی بود كه پیغمبر دست علی رو بلند كرد،گفت:من كنتم مولا فهذا علی ٌمولا ،بار سومی كه حسادت كرد،اون زمانی بود كه پیغمبر دستور داد همه درها رو به مسجد ببندند،وسدالابواب الا بابه پیغمبر گفت:فقط در خونه علی باز باشه،این حسادتا تو دل نعسش جمع شد،این كینه ها تو دل نامردش جمع شد،می دونی كی تلافی كرد،با من بیا،بدونه ناله نری ها،امشب رفتی خونه،صدات بگیره ها،می گه،وقتی صدای زهرارو پشت در شنیدم، دلم به حال زهرا یه لحظه سوخت،دو سه قدم برگشتم،دیدم من با زهرا كاری ندارم، وای وای،یه دفعه یاد علی اُفتادم،خداكمكم كن این ناله ها برسه مدینه،می گه برگشتم،چنان لگدی به در زدم صدای شكستن استخونهاشو شنیدم،بگو یازهرا،ان شاءالله شب شهادتی مدینه باشیم،هركی كارش داره، اگه بچه های علی ،امشب همه آستین تو دهن گرفتن،اگه بچه های فاطمه امشب نتونستن داد بزنند،تو به جاشون داد بزن بگو یا زهرا....بگو من نمك و بپاشم،هنوز یه عده ناله نزدند،آره این جا یاد علی افتاد لگد زد،كربلام حسینش تو گودال، یكی سنگ می زنه،یكی شمشیر میزنه،حسین........

 

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:40 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

(قبر مادرت کجاست)

وای از غم بی‌مادری یه دردِ که بی درمونه
حتی به فکرشم بودن جون و تن و می‌لرزونه
وای از دلِ بی‌مادرا که زیرِ خاکِ گلشون
مادر دارا رو می‌بینند چقدر می‌سوزه دلشون
تا آخر عمر بی‌مادر ذکرِ مادر رو لبهاشه
خدا کنه کنارمون کسی بی‌مادر نباشه
اما بدون تو جمع ما غریب ترین بی‌مادراست
می‌دونی اسم اون چیه مهدیِ آلِ مصطفاست
قربون اون شالِ عزا، اشکای دونه دونه‌ات
شما بیا روضه بخون، که ما بشیم دیونه‌ات
بگو چطور مادرتون، تو کوچه پژمرده شده
به پشت در تو آتیشا، چطور لگد خورده شده
بگو چطور تو مدینه، خون به دلِ زهرا زدند
لحظه‌ی غسلِ تن اون، غم به دلِ مولا زدند
بگو چطور به روی یاس، رنگِ غم و نیلی کشید
تو کوچه‌های بی کسی، به صورتش سیلی کشید
بگو برامون بدونیم، تو سینه‌تون چه غصه‌هاست
آقا به ما نشون بده که قبرِ مادرت کجاست

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:28 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند

از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند


از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند


گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند


در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند


گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می‌کند


این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند


فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند


 

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:13 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

بانـــــــــــــــــو

ما در کوچه های تنگ زمانه ی مان

بر یاری امام غایب زمانمان (عج)

سیلی که هیچ ،

غصه هم نخورده ایم !

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:46 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

اظهار درد دل به زبان آشنا نشد

دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است

یکدم سر من از سر زانو جدا نشد

با آنکه دست دشمن دون بازویم شکست

دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد

شرمنده ام ، حمایت من بی نتیجه ماند

دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بسیار دیده اند که پیران خمیده اند

اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد

از ما کسی سراغ ندارد غریب تر

در این میانه درد ز پهلو جدا نشد

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:0 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

«هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد

مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات می لرزد

تو را به کوثر و تطهیر و نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات می لرزد

کنون نهاده علی سر، به روی شانهء در
و روی گونهء او خاطرات می لرزد
 

غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری، فرات می لرزد

سپس سوار می افتد، تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد


و عصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر دعای سمات می لرزد ...

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:57 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

یكی بیاد تو كوچه ها به مادرم كمك كنه ............ !!!

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا. وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ. اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبی‏قُحافَةَ! اَفی كِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:54 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |

 

 

با سینه ی شکسته علی را صدا مکن

اینگونه پیش من کفنت را سوا مکن

 

هفتاد و پنج روز، زمن رو گرفته ای

امروز را بیا و از این کارها مکن

 

من رو زدم تو خنده به تابوت می کنی؟!

اینگونه با دلی که شکسته است تا مکن

 

پیراهن اضافه نداری عوض کنی

پس بر لباس خونی خود اعتنا مکن

 

از این طرف به آن طرف خانه پیش من

پیراهن حسین مرا جا به جا مکن

 

من بیشتر به فکر توام درد می کشی

پس زودتر برو، برو فکر مرا مکن

 

هر قدر هم که باز بگویم نرو بمان

بی فایده است پس برو و پا به پا مکن

 

اصلا بیا بدون خداحافظی برو

حتّی برای ماندن من هم دعا مکن

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:0 توسط ذاکر اهل البیت(ع) امین نعمتی| |


Power By: LoxBlog.Com